معنی تخمیرکردن، زنده شدن زنده کردن، جان دادن به، روح بخشیدن، تسریع شدن, معنی تخمیرکردن، زنده شدن زنده کردن، جان دادن به، روح بخشیدن، تسریع شدن, معنی تokdclcbj، xjbi abj xjbi lcbj، [اj bاbj fi، cmp foadbj، تscdu abj, معنی اصطلاح تخمیرکردن، زنده شدن زنده کردن، جان دادن به، روح بخشیدن، تسریع شدن, معادل تخمیرکردن، زنده شدن زنده کردن، جان دادن به، روح بخشیدن، تسریع شدن, تخمیرکردن، زنده شدن زنده کردن، جان دادن به، روح بخشیدن، تسریع شدن چی میشه؟, تخمیرکردن، زنده شدن زنده کردن، جان دادن به، روح بخشیدن، تسریع شدن یعنی چی؟, تخمیرکردن، زنده شدن زنده کردن، جان دادن به، روح بخشیدن، تسریع شدن synonym, تخمیرکردن، زنده شدن زنده کردن، جان دادن به، روح بخشیدن، تسریع شدن definition,